محیامحیا، تا این لحظه: 13 سال و 10 ماه و 22 روز سن داره

مهر تابان زندگی من

محیا به مهد کودک می رود

 مدتی بود که تصمیم داشتم محیا رو بذارم مهد  ولی نمی دونستم کجا بهتره . خلاصه بعد از چند هفته تحقیق و پرس و جو توی مهد کودک مهر مادر ثبت نامش کردم روز اول که بردمش مطمئن بودم که بهانه می گیره و نمی تونه اون جا بمونه برای همین 2 ساعت بعد برای تحویل گرفتنش رفتم دنبالش .وقتی منو دید گریه کرد و نمی خواست همراه من برگرده خونه . برام جالب بود اونقدر با بچه ها دوست شده بود و با اونا سرگرم بازی بود که اصلا دوست نداشت با من بیاد خلاصه با کلی وعده و وعید که فردا باز هم میای این جا حاضر شد برگرده. محیا خیلی مهربون و با محبته اونقدر با احساس و خوش قلبه که هر بچه ی کوچک تر از خودش می بینه می گه « مامان نی نی ! » و می خواد اونو تو بغل...
2 دی 1391

طرز درست کردن پنکک برای صبحانه بچه هایی که از خوردن نان طفره میرن

با سلام آخرهای تابستون الهام دختر دایی عزیزم اومد خونه ما و چند روزی پیشم بود وقتی دید من سر خوردن غذا و مخصوصاً صبحونه چقدر انرژی میگذارم به من پیشنهاد درست کردن پنکک رو داد که بچه هام خیلی دوست دارند و روزهای جمعه براشون درست می کنم مواد لازم هم خیلی راحته و توی خونه همه هست مواد لازم : آرد سفید 1 پیمانه نشاسته 1 پیمانه شیر 1 لیوان تخم مرغ 1 عدد بکینگ پودر یک قاشق مربا خوری همراه با کمی نمک و یک قاشق شکر ابتدا تخم مرغ را باشیر مخلوط کرده و می گذاریم کنار . توی یک ظرف دیگه آرد و نشاسته و بکینگ پودر و نمک را الک کرده و بعد کم کم شیر و تخم مرغ را اضافه می کنیم تا مخلوط یکنواخت به دست بیاید . بعد کمی روغن را در ماهیتابه میریزیم و...
7 آبان 1391

بدون عنوان

محیای من تازگی ها کلی کلمه های جدید یاد گرفته .بانوی من ... یک دامن بلند بر می داره و میپوشه و مرتب میگه بانوی من ..و با خواهرش دکتر بازی می کنه .و گوشی معاینه رو میگذاره روی قلب خواهرش و میگه تُپ تُپ ، تُپ تُپ ....خیلی دوست داره ادای دکترا رو دربیاره
7 آبان 1391

طرز تهیه نان برای صبحانه کودکان

 نان سوخاری به مقدار لازم (دلخواه ) شیر 1لیوان تخم مرغ 4 عدد شکر 1 قاشق وانیل کمی روغن به مقدار لازم تخم مرغ ها را با شکر و وانیل خوب هم می زنیم تا کمی پف کند بعد آرد را که با 3 قاشق شیر مخلوط کرده ایم به موادمان اضافه می کنیم روغن را در یک تابه ریخته و آن را روی حرارت متوسط می گذاریم تا داغ شود . سپس شیر را در یک کاسه گودی ریخته و نان سوخاری ها را یکی یکی به شیر آغشته کرده ، پس از آن در مخلوط شکر و تخم مرغ قرار داده و بلافاصله در روغن قرار می دهیم تا سرخ شود بعد از سرخ شدن مقداری مربا در وسط آن قرار می دهیم .
24 خرداد 1391

از شیر گرفتن محیا

سلام محیا جونم مامانی این روزا داره تورو از شیر می گیره برای همین فرستادیمت خونه مادر جون هر چند برامون خیلی سخته نبود تو. ولی اینم یک مرحله از زندگیه که باید طی بشه .  هر چند هنوز دو سالت تمام نشده ولی به دلیل وابستگی شدیدت به مامانی ما این تصمیمو گرفتیم .دیشب خیلی بد گذشت وقتی به وسایلت نگاه می کردم . گریه ام می گرفت و اشکم در اومد. آبجی مبینا هم واست دلتنگی می کرد و توی اتاقش گریه کرده بود . راستش یاد مادر هایی که بچه هاشونو از دست داده بودند افتادم خیلی سخته خدا به همشون صبر بده. وقتی به جای جای خونه نگاه میکنند یک خاطره از نوگل زندگیشون یادشون میاد لباس ها و اسباب بازی ها و...  صبح اول تلفنی با داداش مسعودت صحبت کردم .اون میگف...
27 فروردين 1391

محیا بستنی میخورد

یک روز محیا خانم خوشگله اومده بود بیرون تا بستنی بخوره . بعد بک دفعه سبیل سفید در آورد . من و مامان از خنده غش کردیم و به او گفتیم : پیرمرد .
23 فروردين 1391

نوروز 1391

امسال برای محیا سال خوبی بود چون به یک مسافرت طولانی رفت . از شیراز و لامرد و علامرودشت دیدن کرد و کلی بهش خوش گذشت . و یک عروسی هم رفت که خیلی براش جالب بود . و البته برای مامانی یه کم سخت بود که توی این سن که اوج کنجکاوی بچه ست اونو نگه داره تمام مدت توی ماشین روی پای مامان بود . خونه عمه مریم کلی خاک بازی کرد و دنبال جوجه ها و مرغ های همسایه می دوید. خلاصه بهش خوش گذشت امیدوارم به همه نی نی های ایران خوش بگذره و سال 91 رو  به سلامتی و شادی بگذرونن
21 فروردين 1391

غلت های نی نی گونه

امشب نی نی ی مان روی جایش خوابیده بود جایش هم دور از مبل بود او غلت زد تا رسید به مبل بعد انگشت خورد وقتی که ما مان آمد به پیش نی نی او را برداشت موضوع ی غلت های نی نی گونه تمام
24 اسفند 1390